شب اول

ساخت وبلاگ
به نام خدا

سلام .انگار همین دیروز بود اومدم نوشتم شب اول ترم سه و حالا شب اول ترم چهار ... نمیدونم چرا همیشه اولش اون حس غریبگی هست با من ... خبر دسته اول اینکه ندا جان ازدواج کرد .

اونم با همون مشخصاتی که دلش میخواست .. خدایا واقعا شکرت .. یکی دیگر از دوستان سرو سامان گرفت به بهترین شکل . خوشحالم چون ندا رو واقعا دوست دارم اون مثل یه نیمه بود برام..

واما ما در خوابگاه ... پنجره آشپزخونه رو با زنجیر بستن،وقتی پنجره باز میشه  اندازه چهارتا انگشت فاصله دارن با هم !!!!!

و اینجاست که میفهمیم شوهر کردن کار بسی خوبی است !!!  

و اما باز هوس شعری از کاظم بهمنی :

شاخه را محکم گرفتن این زمان بی فایده ست

برگ می‌ریزد، ستیزش با خزان بی فایده ست

باز می‌پرسی چه شد که عاشق جبرت شدم

در دل طوفان که باشی بادبان بی فایده ست

بال وقتی بشکند از کوچ هم باید گذشت

دست و پا وقتی نباشد نردبان بی فایده ست

تا تو بوی زلف‌ها را می‌فرستی با نسیم

سعی من در سر به زیری بی گمان  بی فایده ست

در من عاشق، توان ذره‌ای پرهیز نیست

پرت کن ما را به دوزخ، امتحان بی فایده ست

از نصیحت کردنم پیغمبرانت خسته‌اند

حرف موسی را نمی‌فهمد شبان، بی فایده ست

من به دنبال خدایی که بسوزاند مرا

همچنان می‌گردم اما همچنان بی فایده ست

 

 

 

و اما عشق...
ما را در سایت و اما عشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : manneveshtar بازدید : 414 تاريخ : شنبه 27 بهمن 1397 ساعت: 2:40