شعر نوشت

ساخت وبلاگ

در جـمـعـشان بـودم که پـنـهـانی دلـم رفت
‏ بــاور نمی‌کــردم بــه آســـانی دلـم رفت


از هـم سـراغـش را رفـیـقـان می‌گـرفـتـنـد
‏ در وا شـد و آمــد بـه مـهـمـانی... دلم رفت


رفــتــم کـنــارش، صـحـبتـم یـادم نـیـامــد!‏
‏ پـرسـیـد: شعـرت را نمی‌خـوانی؟ دلم رفت


مـثـل مـعــلـم‌ها بـه ذوقـــم آفـریـن گــفـت
‏ مــانـنــد یـک طــفــل دبـسـتــانـی دلـم رفت


مــن از دیــار «مـنــزوی»، او اهــل فـــردوس
‏ یک سیـب و یـک چـاقـوی زنجانی ؛ دلم رفت


ای کاش آن شب دست در مویش نمی‌بـرد
‏ زلـفش که آمــــد روی پـیـشـانی دلم رفــــت


ای کـاش اصلاً مـــن نمی‌رفــتـم کــنــارش
‏ امـا چـه سـود از ایـن پشیــمـانی دلـم رفـت‏


دیگـر دلـم ــ رخت سفیدم ــ نـیـست در بـنـد
‏ دیـروز طـوفـان شد، چه طـوفـانی... ( ) رفت!!!


کاظم بهمنی

 

و اما عشق...
ما را در سایت و اما عشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : manneveshtar بازدید : 380 تاريخ : شنبه 25 خرداد 1398 ساعت: 21:50